آریا و آرینآریا و آرین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

آریا و آرین

دوقلوهای افسانه ای شب تولد من

سلام  کوچولو های نازم من دوباره اومدم با عکسای نازتون. این عکسا مال روز تولد منه که شما ها حسابی شیطونی کردین. این روز که همه بودن توی تولد   فعلا کوچولوهای من     ...
12 شهريور 1394

تولد بابا شاهین

سلام سلام به کوچولوهای خودم. دیشب تولد باباییتون بوده و همه ی خانواده ی پدریتون خونه ی شما جمع بودن.یه مهمونی خانوادگی به مناسبت تولد باباییتون. مامانتون که هنوز از شما عکسی نفرستاده برام ولی یه عکس از دیشب خود باباییتون عکس پروفایل واتساپش بود که گفتم بذارم این مطلب خشک و خالی نباشه. اگه مامانیتون عکسای دیشبتونو فرستاد میذارم براتون بوووووس بای.......... ...
7 شهريور 1394

یا ضامن اهو میلادت مبارک

ای پسر فاطمه، نور هدی سبزترین باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها می شود پاکتر از آینه ها می شود ای گل گلزار خدا، یا رضا آینه ی قبله نما یا رضا میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات آقا امام رضا (ع) بر شما مبارکباد.   ...
5 شهريور 1394

پاییز امسال

سلام کوچولوها.امشب یه چند تا عکس از پاییز امسال پیدا کردم که شماها و مامانیتون تقربا یه 20 روزی خونه ی ما بودین.به من یکی که خیلی خوش میگذشت. حالا عکسا همینا بود بقیه همه تاره. دوستون دارم خشکلا.فعلا....   ...
21 مرداد 1394

عکسای روزی که سپیده اومد خونه ی مامان جون ثریا

سلام پسملای خوب. این چند تا عکس دقیقا برای 1 سال و 1 ماه و 26 روز پیش هست. روز قبلش سپیده رو برای اولین بار از بیمارستان اوردن خونه مامان جون ثریا . این عکسا رو الان از بین عکسای خانوادگی یه سال پیش پیدا کردم رفتم عکسای خود سپیده رو گذاشتم تو وب خودش گفتم عکسای شما رو هم بذارم اینجا. اینجا ما داشتیم ناهار میخوردیم که شما شیطونیتون گل کرد رفتین تو زیر تلوزیونی مامان جون اریا و ارین دختر میشوند این شیرینیه که رو زمین افتاده  شیرینی به دنیا اومدن سپیده بود که یه ساعت قبلش مامانتون گفته بود برام نگهش دارین یه ساعت دیگه بدینم میخورمش.یه ساعت بعدشم دیدیم ارین اومد ...
20 مرداد 1394

یک روز خوب 2

سلام کوشولوهای من.امیدوارم حالتون خوب باشه.امروز ظهر مامانم با تلفن باهاتون صحبت کده بوده و شما کلی باهاش حرف زدین اما حیف من خونه نبودم.ببخشید اونروز گفتم بقیه عکسا رو فرداش میذارم اما نتونستم. حالا عکسا رو گذاشتم اول با مامانیتون و مامان من با هم رفتیم بالای تپه ی روبه روییمون تا یکم بگردیم و عکس بگیریم.و این عکسای خشکل رو گرفتیم. شما اول این لباسا رو پوشیدین بعد اون قرمز و سبزه من حواسم نبود اشتباه شد. اینا هم عکسای بالای تپه. اینم مامانیتون که من عاشقشم. با این چوبها تفنگ بازی میکردین و هی...
18 مرداد 1394