آریا و آرین

  ...

سلام  کوچولو های نازم من دوباره اومدم با عکسای نازتون. این عکسا مال روز تولد منه که شما ها حسابی شیطونی کردین. این روز که همه بودن توی تولد   فعلا کوچولوهای من     ...

سلام سلام به کوچولوهای خودم. دیشب تولد باباییتون بوده و همه ی خانواده ی پدریتون خونه ی شما جمع بودن.یه مهمونی خانوادگی به مناسبت تولد باباییتون. مامانتون که هنوز از شما عکسی نفرستاده برام ولی یه عکس از دیشب خود باباییتون عکس پروفایل واتساپش بود که گفتم بذارم این مطلب خشک و خالی نباشه. اگه مامانیتون عکسای دیشبتونو فرستاد میذارم براتون بوووووس بای.......... ...

ای پسر فاطمه، نور هدی سبزترین باغ بهار خدا با تو دل از غصه رها می شود پاکتر از آینه ها می شود ای گل گلزار خدا، یا رضا آینه ی قبله نما یا رضا میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات آقا امام رضا (ع) بر شما مبارکباد.   ...

سلام کوچولوها.امشب یه چند تا عکس از پاییز امسال پیدا کردم که شماها و مامانیتون تقربا یه 20 روزی خونه ی ما بودین.به من یکی که خیلی خوش میگذشت. حالا عکسا همینا بود بقیه همه تاره. دوستون دارم خشکلا.فعلا....   ...

سلام پسملای خوب. این چند تا عکس دقیقا برای 1 سال و 1 ماه و 26 روز پیش هست. روز قبلش سپیده رو برای اولین بار از بیمارستان اوردن خونه مامان جون ثریا . این عکسا رو الان از بین عکسای خانوادگی یه سال پیش پیدا کردم رفتم عکسای خود سپیده رو گذاشتم تو وب خودش گفتم عکسای شما رو هم بذارم اینجا. اینجا ما داشتیم ناهار میخوردیم که شما شیطونیتون گل کرد رفتین تو زیر تلوزیونی مامان جون اریا و ارین دختر میشوند این شیرینیه که رو زمین افتاده  شیرینی به دنیا اومدن سپیده بود که یه ساعت قبلش مامانتون گفته بود برام نگهش دارین یه ساعت دیگه بدینم میخورمش.یه ساعت بعدشم دیدیم ارین اومد ...

سلام کوشولوهای من.امیدوارم حالتون خوب باشه.امروز ظهر مامانم با تلفن باهاتون صحبت کده بوده و شما کلی باهاش حرف زدین اما حیف من خونه نبودم.ببخشید اونروز گفتم بقیه عکسا رو فرداش میذارم اما نتونستم. حالا عکسا رو گذاشتم اول با مامانیتون و مامان من با هم رفتیم بالای تپه ی روبه روییمون تا یکم بگردیم و عکس بگیریم.و این عکسای خشکل رو گرفتیم. شما اول این لباسا رو پوشیدین بعد اون قرمز و سبزه من حواسم نبود اشتباه شد. اینا هم عکسای بالای تپه. اینم مامانیتون که من عاشقشم. با این چوبها تفنگ بازی میکردین و هی...

سلام خشکلای من جمعه هفته پیش با هم رفتیم تفریح خیلی خوب بود.اول از همه که ساعت 10 و نیم بود فک کنم که اریا با عمه محبوبه تون و عمه ستاره و زنعموتون و علی پسرش و خواهرش ستاره جون و دوست عمه ستاره تون نارسیس جون اومدین خونه ما  چون تو از شب قبل خونه ی عمه محبوبه تون بودی.بعد با هم تصمیم گرفتیم بریم تنگه ی جورگ.تو هم گفتی میخوام با عمو محمد برم یعنی بابای من.  این عکس توی راه. اریا توی راه بره ها رو دیدی و کلی ذوق کردی.بعد هم بهونه ی عمه ستاره ت رو گرفتی ما هم هر چی میگفتیم توی ماشین جلویی هست باورت نمیشد تا بالاخره با بستنی اروم شدی.رفتیم تنگه ی جورگ ولی رودخونه ش اب نبود واسه همین تصمیم گرفتیم بریم اب روا که به اونجا نزدی...

ای جوووووون ارین خودمه دیگه جونم خشکلکم با اون نگاه نازت. خوب حالا از ارین.نمیدونم چرا از ارین بیش تر عکس هست ولی به هرحال همه شون خشکل و نازن. فوتبالیست اینده. جون دلم با اون خنده ی موش موشیت.توپا رو انداختی زمین. دیگه رفتی پیش داداش..... چه خوش خنده شدی تو این عکسا جیگری... خوب دیگه من رفتم بازم مامانیتون عکس فرستاد میام میذارم. بووووووس خشکلای من. بای.... ...