آریا و آرینآریا و آرین، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

آریا و آرین

یک روز خوب 2

1394/5/18 20:53
نویسنده : پریا
131 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوشولوهای من.امیدوارم حالتون خوب باشه.امروز ظهر مامانم با تلفن باهاتون صحبت کده بوده و شما کلی باهاش حرف زدین اما حیف من خونه نبودم.ببخشید اونروز گفتم بقیه عکسا رو فرداش میذارم اما نتونستم.

حالا عکسا رو گذاشتم

اول با مامانیتون و مامان من با هم رفتیم بالای تپه ی روبه روییمون تا یکم بگردیم و عکس بگیریم.و این عکسای خشکل رو گرفتیم.

شما اول این لباسا رو پوشیدین بعد اون قرمز و سبزه من حواسم نبود اشتباه شد.

اینا هم عکسای بالای تپه.

اینم مامانیتون که من عاشقشم.

با این چوبها تفنگ بازی میکردین و هی میگفتین کیو کیو.قربون خلاقیتتون کوچولوهای من.

این درخته خیلی جالب بود داخلش خالی شده بود نمیدونم چرا

دیگه رفتیم پایین تپه و نشستیم رو سرازیری و چن تا عکس خشکل گرفتیم.


دیگه رفتیم پایین و دوباره لباس عوض کردین همون قرمز و سبزه که عکسش اشتباهی تو اون پست گذاشتم.

بازم حرف گوش ندادین چهارتاییتون و رفتین تو اب.

یه کم که گذشت همه مون رفتیم یه خورده بالاتر که کنار جوب سایه داشت پاهامونو گذاشتیم تو اب.شماها هم بعدش اومدین پیش ما.

خیلی خوب بود اینم عکساش.

این رها جون.

اینم من و ارین

الهی فدای خنده هات بشم من.

ارینی من چون تو بیشتر پیشمون بودی فقط از تو عکس دارم.

اینجا هم منتظر مامانیتون بودیم که من فرصت گیر اوردم تا چند تا عکس خشکل بگیریم.

عکسا خیلی بیشتر بود ولی این دوتا که خوب افتاده رو گذاشتم فقط.

بعد هم که اقا الاغه رو دیدیم.یه خانوم ایل اومده بود بذارتش چرا کنه.ما هم کلی باهاش عکس گرفتیم.البته به جز من که همه ش داشتم عکس میگرفتم.

بعد هم تصمیم گرفتیم بریم باغ ما.

شماها با ماشین عمو میلاد اومدین  بقیه هم چن تاشون با این ماشین چن تاشون با اون یکی و من و مامان و بابامم با ماشین خودمون رفتیم. ما تو راه زهرا و باباش رو هم دیدیم و اونا رفتن.

اول ما و شما یه کم بعدشم مامانتینا رسیدن اینجا هنوز اونا نرسیده بودن که اینقدر شیطنت کردین.

اینجا دیگه اومدن ولی هنوزم شیطنت داشتین.

و بالاخره شب شد و رفتیم خونه ی ما شام خوردیم.حیف سر سفره گوشیم پیشم نبود.

این عکسا که بقل باباتون و نارسیس جون هستین دارین میرین خونتون.اون عکسه هم که همه تون خوابیدین مامان منیره تون داره براتون قصه شنگول و منگول تعریف میکنه.تو اخرین لحظه ها هم دو تا عکس خشکل از رها گرفتم که این بالایی ها هستن.

خوب دیگه کوچولوها من منتظر عکسای جدیدی که مامانتون برام بفرسته هستم.درضمن میخوام یه قالب وبلاگ با عکسای خودتون واسه تون بسازم به محض اینکه عکساتون به دستم برسه این کارو میکنم.

خداحافظتون باشه خشکلای من.بوووووووس از راه دور.

بابای.....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عسل
20 مرداد 94 16:30
مرسی ک سر زدی اجی ....
پریا
پاسخ
خواهش عزیزم
اسرا دخمل مامانو بابا
21 مرداد 94 15:14
$$$$$$_______________________________$$$$$ __$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$* ___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$* ____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$ ______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$**** __________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,, _____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,, ____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$ ___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,, _,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',, *____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____* ______,;$*$,$$**'____________**'$$***,, ____,;'*___'_.*__________________*___ '*,, ,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,, *.° ? ...° ....O .......°o O ° O .................° .............. ° ............. O .............o....o°o .................O....° ............o°°O.....o ...........O..........O ............° o o o O ......................? ...................? ...............? تقدیم به دوست خوبم..انشالله سالمو سلامت باشید برای همیشه..
پریا
پاسخ
ممنون ممنون ممنون ممنون